قتل بر سر آب کشاورزی
پسر دانشجو تهرانی جزئيات يك قتل ناخواسته را ميگويد
اردشير، جوان دانشجويي كه حالا به اتهام قتل در زندان است اظهار ميكرد اصلا نميداند چطور اين قتل را مرتكب شد. او كه در شعبه 71 دادگاه كيفري استان تهران محاكمه شده است، ميگويد از كردهاش بشدت پشيمان است و عذاب وجدان دارد و تنها چيزي كه آرامش ميكند اين است كه اوليايدم او را ببخشند.
اردشير كه در جلسه محاكمهاش بشدت گريه ميكرد و ميگفت تاپايان عمر در اين عذاب خواهد سوخت به سوالات ما در مورد آنچه اتفاق افتاد و اينكه چرا مرتكب قتل شد جواب ميدهد.
چند سال داري و چه مدتياست كه در زندان هستي؟
تقريبا يك سال است كه زنداني هستم. هرچند مدت زمان زيادي از آن نگذشته اما اين مدت براي من خيلي سخت گذشت و احساس ميكنم تمام عمرم را در زندان بودم.
توضيح بده چه شد كه سر از زندان درآوردي؟
مرتكب قتل شدم. البته خودم معتقدم كاري كه كردم از روي عمد نبود و اصلا متوجه نشدم كه چطور اينكار را كردم و از كردهام بشدت پشيمان هستم.
با مقتول آشنايي داشتي؟
بله، سالها بود كه ما همديگر را ميشناختيم. او در روستاي ما زندگي ميكرد. ما نان و نمك همديگر را خورده بوديم. رفت و آمد داشتيم، مثل عمويم بود.
پس چرا او را كشتي؟
به خدا نميخواستم اينكار را بكنم. اصلا نفهميدم كه چطور شد او را كشتم. وقتي به خانه رسيدم متوجه قتل شدم.
مگر ميشود كسي را بكشي و چند ساعت بعد بفهمي؟
اما اين اتفاق براي من افتاد. وقتي با عباس درگير شدم نفهميدم او را زدم، به خانه رفتم، مادرم دستهايم را ديد و گفت چه شده، تازه فهميدم كه دستهايم خوني است و به عباس چاقو زدم.
يعني تو در راه به دستهايت نگاه نكردي؟
نه، چون سوار موتور بودم و حالم بد بود. اصلا متوجه نبودم كه بدنم چطور است. فقط داشتم ميلرزيدم و ناراحت بودم.
چطور شد كه با مقتول درگير شدي؟
من درگيري با او نداشتم. اختلافي كه وجود داشت بين پدرم و عباس بود. آنها سر آب كشاورزي باهم درگيري داشتند. من هم در اين درگيري نقشي نداشتم. نميدانم چرا اينطور شد. عباس به من حمله كرد ، من هم يادم نميآيد چطور او را زدم. فقط ميدانم درگير شديم و او ميخواست من را بزند.
چرا به تو حمله كرد؟
آن روز من به خانه رفتم تا موتورم را بردارم. داشتم با موتور ميآمدم كه عباس به من حمله كرد. از موتور پياده شدم ببينم چه شده است، چون اصلا فكر نميكردم كه او بخواهد مرا بزند. با يك وسيله كشاورزي به سمت من حمله كرد، چيزي شبيه به داس بود. جلو رفتم. مرا زد. تعجب كرده بودم از رفتارش، نميدانستم چه بايد بكنم، چيزي كه دستش بود را بلند كرد كه به سرم بزند. من هم چاقو را از جيبم درآوردم تا بترسانمش. باهم گلاويز شديم و بعد هم من خودم را به عقب پرت كردم و سوار موتورم شدم. عباس هم رفت.
پس چه زماني ضربه را زدي؟
اصلا يادم نميآيد چطور اينكار را كردم. نميدانم چرا اين اتفاق افتاد. من فقط با او گلاويز شدم و بعد از هم جدا شديم. نميدانم چاقو چطور وارد بدن او شده بود. اصلا يادم نميآيد اينكار را كرده باشم.
چرا باخودت چاقو حمل ميكردي؟
من در مزرعه پدرم كار ميكردم. محصول مزرعه خيار بود و داشتم به پدرم كمك ميكردم كه اين محصول را از زمين جمع كنيم. چاقو وسيله كارم بود تا بتوانم خيارها را از بوته جدا كنم. اصلا به قصد كتككاري و قتل چاقو همراه خودم نداشتم.
آنطور كه در دادگاه گفتي تو دانشجو هستي. در روستا چه ميكردي؟
زحمت زيادي كشيدم تا توانستم در دانشگاه قبول شوم. از وقتي كودك بودم آرزو داشتم فرد موفقي باشم. رفتن به دانشگاه برايم رويا بود. آنقدر تلاش كردم كه توانستم قبول شوم. وقتي وارد دانشگاه شدم آيندهاي روشن را مقابل خودم ميديدم؛ زندگي شهرنشيني و كار كردن در يك شركت و درآمد خوب و زندگي مشترك سالم. همه اينها را در روياهايم ميديدم و حالم خوب بود. در زمان قتل براي كمك به پدرم آمده بودم. مدتها بود كه در خوابگاهي در شهر زندگي ميكردم و درس ميخواندم.
هميشه براي كمك به پدرت به روستا ميرفتي؟
بله. پدرم كشاورز بود و زندگياش از همين راه ميگذشت.او به من هم كمك ميكرد و هروقت پول لازم داشتم برايم ميفرستاد. پدرم مرد مهرباني بود، من هم وظيفه داشتم به او كمك كنم، او براي موفقيت من خيلي تلاش كرده بود. تابستانها هم بيكار بودم و براي برداشت محصول به روستا ميرفتم و به پدرم كمك ميكردم.
تو سابقهدار هم هستي؟
نه، هيچسابقهاي ندارم. من فقط درس ميخواندم و تلاش ميكردم تا آيندهاي موفق براي خودم بسازم.
در پرونده تو پدرت متهم است كه همدستي كرده و تو را پنهان كرده است. اگر تو متوجه قتل نشده بودي چطور پدرت ميدانست و تو را مخفي كرده بود؟
نه ، اينطور نيست.پدرم مرا مخفي نكرد.ما همگي در خانه نشسته بوديم، پدرم هم بود. ماموران آمدند و من را بازداشت كردند. كسي هم مقاومت نكرد. فكر ميكنم چون پدرم خودش من را تحويل ماموران نداده است. اينكار پدرم مخفيكاري نبود و دادگاه هم پذيرفت كه پدرم اينكار را نكردهاست.
در ابتداي صحبتهايت به اين اشاره كردي كه درگيري مقتول با پدرت بهخاطر آب كشاورزي بود. آنها چرا اين مشكل را از مراجع قانوني پيگيري نميكردند؟
اصلا مساله مهمي نبود. قرار بود اين موضوع در روستا كدخدامنشانه حل شود.پدرم و مقتول خيلي باهم رابطه خوبي داشتند و هيچكس فكر نميكرد كه آنها باهم اينطور درگير شوند. نميدانم آن روز چرا عباس تا اين حد عصباني شده بود. او ميخواست من را بكشد. من فقط ميخواستم كمي دورش كنم كه اين اتفاق افتاد.
تو در جلسه محاكمهات خيلي گريه كردي و از اوليايدم خواستي كه تو را ببخشند، آيا واقعا از كاري كه كردي پشيماني؟
بله، من بشدت پشيمان هستم. عباس مثل عموي من بود. ما باهم رفتوآمد خانوادگي داشتيم ضمن اينكه من اصلا قصد كشتن نداشتم. حتي قصد نداشتم او را زخمي كنم. فقط چاقو را بيرون آوردم تا او بترسد و از من دور شود. نميدانم چه شد كه عباس كشتهشد.من خيلي از اين موضوع ناراحتم، آنقدر كه نميتوانم زندگي را تحمل كنم. دلم ميخواهد بميرم. من آدم بدي نيستم، قسم ميخورم كه نميخواستم آدمكشي كنم. اين قتل اتفاقي بود.از روي عمد اينكار را نكردم. كساني كه درگيري ما را ديدند ميتوانند شهادت دهند كه من از روي عمد او را نكشتم.
اما شاهدان گفتهاند كه تو ضربه را زدي.
من هم منكر وارد كردن ضربه به بدن عباس نيستم. چون او با كس ديگري درگير نشده بود. آن چيزي كه ميخواهم اوليايدم بدانند اين است كه من واقعا به عمد چاقو نزدم.
حرفي با اوليايدم داري؟
از آنها ميخواهم به حرفهايي كه در دادگاه گفتم فكر كنند. درخواست دارم كه به من كمك كنند. من بچهاي هستم كه جلوي چشم آنها بزرگ شدم بنابراين بخوبي من را ميشناسند و ميدانند كه چه جور آدمي هستم. زجري كه من در زندان ميكشم آنقدر زياد است كه فكر ميكنم تقاص كار را پس دادهام. ديگر اميدي به زندگي ندارم. آيندهام نابود شد و از دانشگاه اخراج شدم. ديگر هيچتصوري از آينده ندارم.
من نابود شدم اما چيزي كه آزارم ميدهد اين نابودي نيست. عذاب وجدان كشندهاي است كه گرفتار آن هستم و نميتوانم خودم را از آن رها كنم.
روزهايت را در زندان چطور ميگذراني؟
روزهاي زندان روزهاي سياهي است. من از صبح تا شب گريه ميكنم. شبها هم مرتب خواب عباس را ميبينم. ايكاش آن ضربه به من ميخورد. به خدا اگر ميمردم راحتتر بودم. البته ميدانم اين عذاب لياقت من است و حق اعتراض هم ندارم، اما از اوليايدم درخواست دارم به من كمك كنند. اين كاري كه من كردم گناه بزرگي است و من بايد تاوان آن را پس دهم